عشق دو طرفه پارت دوم
بدون حرف برین برای داستان
مرینت تو دلش گفت فکر کنم عاشقش شدم
زنگ خورد و همه با هیجان از مدرسه خارج شدن یک دختری به نام زویی بود که یک پارتی گرفته بود و همه رو دعوت کرد ولی گفت یک همراه داشته باشید من کسی رو نداشتم پس تصمیم گرفتم نرم در فکر همین چیز ها بودم که صدای بوق ماشین آدرین از فکر درم آورد گفت بیا من میرسونم تو را من هم قبول کردم در مسیر آدرین گفت در پارتی زویی همراه من میشی من هم که همراه نداشتم گفتم باشه آدرین گفت پس شنبه میام دنبالت گفتم باشه میبینمت و خداحافظی کردیم
آدرین
میخواستم در مهمونی زویی به مرینت بگم دوسش دارم پس رفتم حلقه گرفتم و یک لباس خریدم
مرینت
رفتم خانه لباسم رو عوض کردم و رفتم بیرون یک لباس زیبا که صورتی و مشکی بود خریدم و رفتم خانه
شنبه شد دیدم آدرین زنگ زد جواب دادم سلامو احوال پرسی کردیم و گفت دارم میام من هم گفتم باشه آماده هستم خداحافظی کردیم ولی من هنوز حتی لباس نپوشیده بودم 😐😐سریع رفتم لباس پوشیدم و مو هام رو گوجه ی بستم و یک خط چشم گربه ی و یک روژ صورتی پر رنگ زدم و رفتم پایین دیدم آدرین اومد
آدرین
یک ساعت مانده بود پارتی شروع بشه من هم سریع حاضر شدم و راه افتادم ((من روش آماده شدن آقایان رو بلد نیستم😂😂😂)) زنگ زدم مرینت و گفتم راه افتادم اون هم گفت حاضرم ولی از لرزش صداش معلوم بود آماده نیست رسیم دم در خونش دیدم مرینت از قبل هم خوشگل تر شده بود رفتم و سلام کردم و اون هم سلام کرد در رو براش باز کردم و گفتم بفرمایید بانوی زیبا اون هم خندید خیلی خنده قشنگی بود سوار شد و یک ربع بعد رسیدیم پارتی شروع شده بود بعد از حدود نیم ساعت نه من چیزی خوردم و نه مرینت گفتم مرینت بیای بالا توی اتاق کارت دارم اون هم گفت باشه رفتیم در اتاق که........
پارت بعد منحرفی هست 🤪😂😊💦💦
و رمزش 1234 هست